شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب
خانۀ فاطمه از عـشق منـوّرشده است عرش درگوشۀ این خانه مصوّرشدهاست
آمدازسمت خدا آنچه مقـدّرشده است به علی گفت مَلکفاطمه مادرشده است
جـبرئیل آمـده از شـوق خـبـردارشـده
حـضرت حـیـدر کـرار پـسـردارشـده
رمضان ماه رخت دید وپریشان گردید علی افطار به لبخـند تومهـمان گردید
حُسن تو رونق بـازارکـریـمان گردید شمّهای از کرمت سـورۀ انسان گردید
حاصل جمع دو دریای کرم آمده است
نسـخـۀ اصـلـی آقـای کـرم آمـدهاسـت
دشمن و دوست پریشان شده را میبخشید هـمۀ زندگـیاش را بهگـدامیبخـشـید بهترین نعمت خود را بهخدا میبخشید مهربانیِ دلـش رابـه جـذامـی بخـشـید حالتشوقت کرم چون جبلالرحمت بود
سفرهاش نابترین بخشش بیمنّت بود
لحظهای ازتو دل فـاطمه دل کند نبود نقطهضعفی بهسراپای توسوگند نبود
کرم هیچ کـسـی با تـوهـمـانـنـد نـبـود برلبت حرف برو نیست نوشتـند نبود
نـیـمـۀ مــاه،خــدا مـیـل تــغــزّل دارد
چشم هر ذره به دست توتـوسّـل دارد
ذولفقار است و یا تیغ دوابروی حسن شب قدراست ویا سلـسلۀ مـوی حسن
قبله مایل شده در مـاه خدا سوی حسن هرچه حُسن است فراهم شده درروی حسن
سائلت وقت کرم حال تـماشایی داشت
نوکر خانـه تـو مـنـصب آقـایی داشـت
تا ابد دست به دامان حسن دارم وبس نوکرم چشم به احسان حسن دارم وبس پیشکش جان به قربان حسن دارم وبس زندهام تا به کفم نان حـسن دارم وبس من و دل کندن ازشغل گدایی سخت است هرکه ازعشق تو دیوانه نشد بدبخت است
جوهر مدحیهام درشُرُف زرشدن است با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است
بنویسید مـرا قـابـل نـوکـرشـدن اسـت بنـویـسـید که آمـادۀ قـنـبـرشـدن اسـت سکۀ مهرحَسن نقش دل وخاطرماست
یا الهی به حسن حرف دم آخـرماست
نمک سفرۀ تـو طـعـنـه به دنـیـا میـزد خندههایت بـهگـدا زود بـفـرمـا مـیـزد
دل جبرییـل به نـام تـوبه دریـا مـیـزد بر سر خوان توخود جای گدا جا میزد
دل سائل به سـرخـوان تـوجـامیآیـد
چـقـدرلـفـظ کـریـمـی بـه شـمـا میآید
پـسر شـیرخـدا مـثل عـلی کرّار است مجـتـبی آمـده ودشـمـن او فـرّاراست
کـربلا دید که عـبـدلله او سـردار است قاسمـش روح اشداءُعـلیالکـفّار است طرز جنگ آوریات به که به حیدررفته
بنـویـسـید کـه سـقـا بـه بــرادر رفــتـه
زیر پـاهـای تومـیدان جمل میلـرزید جنگ درقبضۀ شمشیرشمامیچرخید
آفرینهای علی جان به تنت میبخشید یادزهرا شـتر فـتـنه گـران پی گـردید
شتر سرخ که سـر بـر قـدم خاک نهاد
همۀ آرزوی اهـل جـمـل رفـت به بـاد
وقت معراج حسن دوش نـبی را دارد مادریطاهره چون حضرت زهرادارد
یـوسف هـاشـمـیان بسکه تـماشا دارد کوچه ازحُسن حَسن بند شود جا دارد
نـورپـیـشانـی اوروشـنـی آفـاقاسـت غم بهپابوسی چشمان حسنمشتاقاست
صبـر حیـرتزدۀ صبـر تـماشـایی تو زخمخوردهاست غرور دل دریایی تو
آسـمان مرد ندیـده است به تـنهـایی تو دشـمن و دوست گـذشـتـند ز آقـایی تو غم اگر هست درعالم غم تنهایی توست کوچه واشک فقط محرم تنهایی توست
لحـظهلحظه هـمۀ زنـدگیات ماتم بودمحرم خانهات افسوس که نا محرم بود غالبأ قوت دلت سفرهبهسفره غـم بودچـشمهای تـو پـذیـرای غـم عـالـم بـود آخراین خاطرهها کُشت تورا آقا جان کوچه و مادر و طوفان خـدا نشـناسان